زندگی در طبیعت زمینهساز فهم هنری است و تأثیر جلوههای آن موجب شکلگیری ایدههای مختلف میشود که هرچند ریشه در ذات انسانی دارد اما خاستگاه آن طبیعت است. در شکلگیری تمدنها اینگونهگونی فهم و بیان هنری پیوسته وجود داشته است، از این روست که طبیعت در شکلهای هندسی در فضای سکونتگاهی بروز میکند و منشأ شکلگیری شهرها میشود. همین طراحی سبب پیدایش نخستین شیوههای ساخت سکونتگاههای جمعی و فردی شده است.
در گذشته آمیختگی هنر با زندگی بسیار بود؛ روی فرش، گلیم و زیراندازی که مینشستیم نقشها و شکلهای هنرمندانه ما را به عالم طبیعت میبرد. در کنار سفرههای قلمکار با تابلوهایی هنری سروکار داشتیم که گاهی در کناره آنها اشعاری با خطی خوش نقش بسته بود مثلا: «ابر و باد و مه خورشید و فلک درکارند تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری».
در وسایل معمول زندگی از قبیل قاب، آینه، شمع و شمعدان، در ورودی خانهها با آن کوبههای زیبای زنانه و مردانهاش، ظروف، گچبری اتاقها، شیشههای رنگی، پنجرهها، قلابها، اماکن، لباسها (بهویژه پوشاک زنانه) و... ارائههای هنری به شکلهای مختلف وجود داشت. از اینرو نگاه ابزاری به آنها نبود زیرا بسیاری از این اشیا در گردونه تولید یکسان و انبوه قرار نمیگرفتند. با شکلگیری شهرهای ماشینی، روال دیگری اتفاق افتاد و ارتباط بیواسطه انسان و طبیعت و هنر تحتالشعاع سیطره ماشین قرار گرفت. در شهر ماشینزده امروز بودن گوشهای برای مکث و توقف در شتاب روزمره زندگی بهنوعی فضای تنفسی میتواند بینجامد.
سایبری شدن، شرایطی را فراهم ساخته که احساس غربت انسان با دیگران، با خود، با طبیعت، با ساحت ماوراء و... را بیش از پیش آشکار میسازد و به تلخی جداافتادگی در کنار حضور فیزیکی در جمع میافزاید. در چنین شرایطی پرداختن به هنر شهری ضرورتی دوچندان مییابد.
هنر در جایگاهی قرار میگیرد که به کیفیت زندگی میافزاید و آن را معنا میکند. برای سنجش فعالیت هنری حداقل میتوان از چند مقوله سخن گفت که بناها و فضاهای هنری از آن جملهاند. آنها نهتنها کارکرد هنری دارند بلکه خود بهعنوان اثری هنری ثبت میشوند و نوعی حس تعلق به محیط را فراهم میسازند و برای شهر و شهروندان خوانایی را به همراه میآورند. در واقع اثر هنری تنها کارکرد هنری ندارد بلکه جلوهای هنری را هم به نمایش میگذارد و در ظاهر و باطن از هنر سخن میگوید. در شهر ما حداقل چهار محور را در این زمینه میتوان برشمرد که به فهم چهره هنری شهر کمک میکند و هویت مشترک را شکل میدهد.
این چهار محور یکی ریشه در طبیعت دارد. طبیعت تهران چند گونه است؛ ری، کن، شمیران و... هر کدام وصفی دارد. بسیاری از مناطق تهران براساس طبیعت آن معنا میشوند تهران را چنارستان هم گفتهاند زیرا از دورترین زمانهایی که تهران توصیف شده از چنارهای پرطراوت و تنومند آن سخن به میان آمده است. خیابان طولانی ولیعصر که جنوب را به شمال شهر وصل میکند جلوهای است که از شکوه گذشته باقی مانده است. نامهای زیبا و هنرمندانه پونک، زعفرانیه، نارمک، ونک، جوزستان، جوستان، هفتچنار، پاچنار و... یادآور ارتباط درهم تنیده محیط با طبیعت است و از درختان و گیاهان آن از پونه و زعفران و انار و درختان ون یا زبانگنجشک، جوز یا گردو و جو میگوید. در بناها و آثار قدیمی اشارهای به طبیعت متفاوت این مناطق شده و زمینه جلوهگری هنرمندان محلی را فراهم ساخته است. هنوز هم مثلا در امامزاده صالح تهران ابیاتی از شاعران میتوان یافت که در قاب و قالبی چشمنواز به وصف طبیعت زیبای شمیرانات میپردازد. بخش دیگری از این ساحت هنرمندانه را در سنتها و آیینهای فرهنگی میتوان دید که در تناسب با زمان، جلوههای مختلفی مییابد.
عاشورا و نوروز بهعنوان دو نماد غم و شادی در این جایگاه قرار میگیرند که هر یک با انواع رنگها، شعرها، خطابهها، نمایشها، پذیراییها و حرکتهای جمعی و مشارکتجویانه زمینه بروز جلوههای هنری را فراهم میسازد. در این سالها در شهرهای مختلف کشور ازجمله تهران همزمان با این مناسبتها شاهد صحنهآراییها، عکاسیها، حجمها، رنگها در شکلهای جدید، سنتی و ترکیبی و بهصورت موقت، خودجوش و مردمی هستیم که بعضا به کیفیتهای هنری نوین منجر میشود و زندگی را حس و حالی دیگر میبخشد؛ هر چند این مجموعهها بیشتر ناشی از علایق و ابتکارات شخصی جامعه هنری است.
میدان امامحسین(ع) سالهاست که هیچ ارتباطی از لحاظ مفهومی با این نام مبارک ندارد. اینک که ساختوساز گستردهای در آنجا انجام میشود این ضرورت بیش از پیش وجود دارد که در چنین عرصهای نمادهایی مناسب با نام و شأن میدان در معرض دید و داوری قرار گیرد.
آیا طراحیهای جدید این میدان به ظرفیت هنری شهر خواهد افزود؟ همین نگاه درباره بوستان نوروز هم قابل گسترش است. این بوستان که در تپههای عباسآباد واقع شده و درحال ساختوساز است آیا به گسترش این معنای اساطیری ایرانی، روح و جلوه دیگری میدهد؟
میراث مشترک تاریخی تنها در حوزه نرم افزاری نیست بلکه شاهد شکلگیری آن اندیشه در فرمهای بنا و معماری هستیم. از این روست که در انبوه آثار معماری ماندگار ما، روح ملی و فضای هنری غالب است که البته در سالهای اخیر متأسفانه بهدلیل کمتوجهی مسئولان دستگاههای اجرایی بسیاری از آنها تخریب شده است.
اما این سرمایه تنها تعلق به گذشته ندارد بلکه میراث آیندگان است زیرا زمینه پیدایش آثار جدیدی را فراهم میسازد. در برخی آثار جدید هم میتوان رد پای معنادار آن آثار را دید. بهعنوان نمونه در بنای تئاترشهر از یکسو شاهد جلوهای از برج تاریخی طغرل با عمری طولانی در کنار تهران هستیم و از سوی دیگر فضای نمایشهای کهن تاریخی آکرو پلیس با ستونها و رنگها و سردرهایی که همه معنای نزدیک با فهم تاریخی ما و نمایش دارند و با ترکیبی هنرمندانه به هم آمیختهاند و هرچند جای نورپردازی مناسب در بسیاری از اینگونه آثار خالی است. انسان جدید و هنر جدید منجر شده است. هنر جدید ناشی از نیاز انسان امروز به یافتن فراغتی برای تامل و بازاندیشی در خود، در پیرامون، در جهان و در زندگی است و اثری که بتواند این لحظه و آن دم را ایجاد کند در چنین زندگی روزمره و ماشینزدهای گواراست. از اینرو شاهد شکلگیری شیوههای جدیدی در هنر هستیم که در قالب تابلوهای دیواری، نقاشیها، تندیسها و موسیقیها جلوه میکند.
در واقع نماد و نمود فرهنگی و هنری شهر از یکسو بناها و تاسیسات هنری را شکل میدهد و از سوی دیگر مناسبتهای هنری را که در شهرها برگزار میشود. عموم مناسبتهای فرهنگی علاوه بر داشتن زمان تقویمی در مکان تعریفشدهای است در تهران مناسبتهایی مانند نمایشگاهها و جشنوارههای فیلم، تئاتر، موسیقی، کتاب، مطبوعات، شعر و... از این نمونهاند که با نام شهر پیوند خوردهاند و در سطح ملی و بینالمللی آنها را با نام شهر تهران میشناسند. اگرچه سابقه تمدن و فرهنگی پایتخت سرزمین ما ظرفیتی بسیار فراتر از شرایط امروز دارد اما وجه دیگر شهروندی، فرزانگی و فرهیختگی است بنابراین بزرگداشت اصحاب فکر، اندیشه، فرهنگ، هنر و هنرمندان، شاخص دیگری از ساخت هنری شهر است. تجلیل در شکلهای مختلفی انجام میشود از به نمایش گذاشتن آثار ماندگار هنرمندان و نویسندگان و نظریهپردازان در شهرها تا تبدیل اماکن زندگی و کار حضور پی در پی آنها به موزه و باغ موزه تا بزرگداشت یاد و خاطره آنها همگی میتواند در همین چارچوب قرار بگیرد:
«شهر یاران بود و جای مهربانان این دیار
مهربانی چون سرآمد شهریاران را چه شد».